امروز مامان برای کاری رفته تهران . بابا رضا هم تصمیم گرفت با بچه ها برای مامان سمانه یک کادو بخره بنابراین با فاطمه رفتیم پیش دبستانی دنبال داداش بعدش رفتیم پاساژ م هستان چند تا مورد رو قیمت گرفتیم ولی جور نشد که بخریم. یکدفعه محمد حسین یک چیز جالب ی پشنهاد داد که برای مامان بخریم. یک دست فنجان! خلاصه چشمتون روز بد نبینه ٥٨ هزار تومن پیاده شدیم. بعدش اومدیم خونه و ساعت ٨ که من رفتم مترو دنبال مامان. بچه ها خوشبحالتون چون مامان براتون کتاب جایزه خریده ! ...